مقاله - بررسی روابط اقتصادی و تاثیر آن در گسترش فرهنگ جامعه
 
آلیش وریش دونیاسی
تجارت الکترونیک
 
 

مقدمه :

 

امروزه پرورش و تقويت آگاهانه ارزش ها و باورهاي فرهنگي براي حفظ هويت مستقل فرهنگي ضرورتي انكارناپذير است و در كنار اين امر مهم و حتي براي پاسداري از آن لازم است واقعيتها و مبادي فرهنگي توسعه را بررسي نماييم و از تجارب ملل توسعه يافته در جهت اعتلاء فرهنگ جامعه استفاده نماييم. در نظر بسياري از انديشمندان موفقيت جوامع توسعه يافته به نوعي از باورها و هنجارهاي موجود در آن جامعه يا زمينه مناسب براي رشد اين باورها سنتها وابسته است . حدود 4 قرن به طول انجاميد تا با طي دوره هاي رنسانس (آزادي انديشه) اصلاح ديني و روشن فكري، زمينه هاي فكري و فرهنگي مناسب براي توسعه مغرب زمين مهيا شد . در سراسر دوران مذكور نوعي خردگرايي با تكيه بر واقع گرايي و آينده نگري مشاهده مي شود و برخي از عناصر فرهنگي مثل حاكميت نگرش علمي بر باورهاي فرهنگي ، توجه معقول به دنيا و مسائل مادي ، اعتقاد به برابري انسانها و نظم پذيري جمعي از نتايج محسوس اين زمان به حساب مي آيند. بشر امروز ديگر فرصت تجربه آن دوره هاي پرماجرا را ندارد و ناچار است نكات عمده  مثبت آن را با معيارهاي عقلاني بشناسد و از آنها بهره برداري كند. شناخت بعد فرهنگي توسعه از يك سو امكان گزينش مزاياي فرهنگي ديگران را فراهم مي سازد و ما را قادر مي سازد تا در مقابل فرهنگ قاهر و سلطه جوي غرب از ورود عناصر نامناسب و زاويد فرهنگي جلوگيري نماييم و از سوي ديگر ، با چنين شناختي مي توان وجوه متعدد يك توسعه پايدار و راه رسيدن به جامعه سالم را مشخص ساخت. بازنگري فرهنگ خودي با معيارهاي عقلاني و از موضع آگاهي ، زمينه نقادي سنتها و ارزش ها را مهيا مي كند . همچنين لازم است متذكر شويم كه فرهنگ از آنجا كه منابع متعددي دارد ، هميشه يك مجموعه همگن از عناصر كاملا سازگار با يكديگر نيست و ممكن است عناصر متضادي (مساعد يا نامساعد براي توسعه ) را در درون خود داشته باشد.

 

 

سنت هاي فرهنگي صرفا عناصر ثابتي از ارزش هاي گذشته يك جامعه نيستند و آنها ماحصل باورهايي هستند كه در شرايط و موقعيت هاي معيني از زندگي اجتماعي پديد آمده اند و نهادينه شده اند. وجود عناصر مناسب در فرهنگ يك قوم شرط لازم براي توسعه جامعه و حفظ هويت ديني و ملي آن است ولي شرط كافي نيست. از نظر جامعه شناسي ، تبيين توسعه نيز مانند هر واقعيت و پديده ي اجتماعي ديگر مستلزم شناخت ماهيت ، منشأ و چگونگي «كنش اجتماعي» انسان است. ماده اصلي و خمير مايه وجودي كنش اجتماعي ارزش ها ، هنجارها ، نمادها و باورهاي يك جامعه هستند ، كه همه آنها تحت عنوان «فرهنگ» معرفي مي كردند و صورت و شكل چنين كنش هايي را «مناسبات اجتماعي» تعيين مي كند.

 

بنابراين ، هر عمل اجتماعي از امتزاج فرهنگ و مناسبات اجتماعي به وجود مي آيد و نظام عمومي كنش به نحوي ترتيب يافته است كه فرهنگ يك جامعه ، نظام اجتماعي آن را هدايت و كنترل مي كند و نظام اجتماعي ، سيستم رواني و زيستي  يا (نظام شخصيتي) اعضاي جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد و جهت گيري كنش را مشخص مي كند .

اگر با توجه به نظريه فوق ، فرهنگ را پايه و اساس رفتار و اعمال اجتماعي بدانيم و آن را به عنوان سرچشمه اصلي تحولات و توسعه جوامع به حساب آوريم مي توانيم ادعا كنيم كه توسعه به مفهوم كلي خود پديده اي منحصر به تجارب خاص هر جامعه است . جامعه شناسي تاريخی توسعه ، حاكي از آن است كه هرگاه در فرايند تحول فرهنگي يك جامعه باورها و محتويات ذهني افراد آن جامعه شكل عقلاني تر و منطقي‌تري به خود گرفته است و «فرهنگ عقلاني» مجال رشد و تعميم پيدا كرده است. شناخت باورها و عقايد و خرده فرهنگ ها يكي از موضوعات اصلي جامعه شناس توسعه است. بررسي و شناسايي باورها و عقايدي كه مي توانند موانع توسعه باشند گام مهمي در مطالعات جامعه شناسي توسعه است 

 

جستاري درباب فرهنگ و اقتصاد

 

پس از مدت هاي مديد که ارتباط متقابل فرهنگ و اقتصاد ناديده گرفته شده بود، امروزه فرهنگ به عنوان هسته اصلي تحولات اقتصادي به شمار مي آيد؛ از سوي ديگر بعد اقتصادي فرهنگ به گونه اي روزافزون مورد توجه قرار مي گيرد، بخصوص زماني که بخواهيم از مباحث و تعاملات شکل گرفته در ابعاد ملي و جهاني درک مناسبي داشته باشيم.

 

اکنون مفاهيم وابسته به فرهنگ را بيشتر از نگاه گوناگوني فرهنگ مي نگرند، مقوله اي که بتازگي جايگزين اصطلاح خصوصيات يا استثنائات فرهنگي شده است.

توجه به مقوله فرهنگ و ارتباط آن با اقتصاد زماني فزوني يافت که موج جهاني شدن، گام هاي نخستين خود را در عرصه بين المللي برمي داشت، يعني سال هاي واپسين دهه 80 و 90 قرن بيستم که در آن سال ها، شاهد اتفاقات مهمي چون اتمام دوران جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بوديم. مفهومي که متکي بر کمرنگ شدن مرزهاي اقتصادي و تجارت و بازگشت مجدد به اقتصاد بازار و اعتماد مجدد به سرمايه و منابع خصوصي، با اتکا به سازمان هاي بزرگ مالي و اقتصادي همچون بانک جهاني و صندوق جهاني پول بوده است. دستيابي به بازارهاي کشورهاي کمتر توسعه يافته به بهانه کاهش هزينه هاي توليد و افزايش سطح استاندارد زندگي، چالش هايي چون گسترش بي عدالتي در درون و خارج از مرزهاي جغرافيايي کشورها، عدم ثبات در بازارهاي مالي (نمونه مناسب، سقوط ناگهاني سهام در کشورهاي آسياي جنوب شرقي در دهه 90 ميلادي بود) و بالاخره خطرات زيست محيطي را خلق کرده است (جلوه اين نگراني، جلسه فوق العاده کشورهاي اعضاي سازمان ملل متحد با هدف ارائه نقشه راه به منظور کاهش آلودگي هاي ناشي از توليدات انبوه صنعتي در دسامبر 2007 در «بالي» اندونزي است).

فرآيند جهاني سازي نه تنها گشودن تجارت جهاني، توسعه ابزارهاي رسانه اي، بين المللي کردن بازارهاي مالي، افزايش اهميت نقش شرکت هاي چندمليتي (M.N.C.S)، قابليت تحرک و جابه جايي انسان ها، کالاها، سرمايه ها، اطلاعات و ايده هاست، بلکه گسترش بيماري ها و انبوهي جمعيت ها را نيز در برمي گيرد. با در نظر گرفتن واقعيتي به نام جهاني سازي و تاثيرات گسترده و عميق آن، اهميت پرداختن به مقوله اقتصاد و فرهنگ، ارتباط و تعامل اين دو مفهوم با يکديگر را بيشتر نشان مي دهد، چگونه سيستم هاي اقتصادي منابع مستقل براي معاني فرهنگي مي شوند؟ چگونه ابزارهاي جديد رسانه اي همچون اينترنت، موبايل و غيره مي تواند در شکل گيري، تقويت يا تضعيف هويت فرهنگي جامعه نقش ايفا کند؟ چگونه بنگاه هاي اقتصادي با به کارگيري هويت فرهنگي سعي در ايجاد انگيزه در کارکنان خود دارند؟ از سوي ديگر، تاثيرات فرهنگ بر اقتصاد چيست؟ چگونه فاکتورهاي فرهنگي بر تصميمات خريد مصرف کنندگان تاثيرگذار است؟ رابطه اخلاق کار و فرهنگ جامعه به چه صورت است؟ چگونه مي توان با استفاده از چارچوب هاي فرهنگي در جهت بهينه سازي الگوهاي مصرف و توليد در اقتصاد گام برداشت؟ چگونه رستوران هاي زنجيره اي مک دونالد مي توانند در دور دست ترين نقاط دنيا، انتخاب هاي غذايي و ذائقه مشتريان خود را به سوي محصولات خود تغيير دهند؟ اين تاثير و تاثر اقتصاد و فرهنگ در دو قسمت بررسي مي شود.

الف: تاثيرگذاري فرهنگ بر اقتصاد

 

مديريت ژاپني به گونه اي بارز، جلوه اي از فنون و اصول مديريتي را به جهان عرضه کرده است که در بسياري از موارد تحولات شگرفي در صنعت و خدمات ايجاد کرده است؛ مفاهيمي چون مديريت جامع کيفيت (T.Q.M) يکي از نمونه هاي اين نگرش هاست. به نظر مي رسد اين مفاهيم اقتصادي و مديريت برخاسته از نگرشي است که نشات گرفته از مولفه هاي فرهنگي ژاپن و فلسفه شينتوئيسم است؛ مسوول شمردن افراد در مقابل وظايف محوله اقتصادي، اقتصادي رفتار کردن و نهادينه کردن کيفيت به عنوان فرهنگ کار ژاپني، امروزه در قالب تئوري هاي جديد مديريت مطرح مي شود. تحقيقات نشان مي دهد ارزش هاي اساسي اخلاقي در سيستم هاي کسب و کار ژاپني، تحت تاثير سنت هاي مذهبي و فلسفي اخلاق شينتو، اخلاق کنفوسيوسي و اخلاق بودايي است؛ البته، همه اين مفاهيم را مي توان در مفهوم «اخلاق ترقي روزافزون» شينتوئيسم خلاصه نمود. از ديگر نمونه هاي مناسب تاثيرگذاري فرهنگ بر اقتصاد را مي توان تغيير نگرش به اخلاق کار در زمان ظهور پروتستانيسم در اروپا دانست ؛ با پايان قرون وسطي و خاتمه تسلط کليساي کاتوليک که همراه با نخوت و افول اقتصادي براي اروپا به مدت صد سال بود، فرهنگ کار پروتستاني مفهومي جديد از کار را در اروپا به نمايش گذاشت؛ تغيير در فرهنگ (برخاسته از تغيير در آموزه هاي ديني)، نيروي کار مادي گرا، تعالي گرا و متمرکز بر کار را خلق کرد که زمينه ساز ايجاد انقلاب صنعتي و تحولات اقتصادي پس از آن شد.نهضت پروتستانيسم که از آن به عنوان «رفرماسيون» نام مي برند داراي دو شاخه بود، «لوتريسم» و «کالوينيسم»؛ مباحث اقتصادي مرتبط با مفهوم کار بيشتر متاثر از شاخه دوم يعني کالوينيسم است؛ برخلاف قرون وسطي، کالوين، منافع حاصله از داد و ستد مانند دستمزد، اجاره و بهره منصفانه را مجاز شمرده و ثروت و مال را ناشي از بذل و احسان الهي دانسته است. به اين ترتيب زيرساخت هاي فکري اجتماع و به طور خاص تغيير در فرهنگ، زمينه گسترش و توسعه نظام سرمايه داري را فراهم کرد.ديويد مک دلاند، دانشمند امريکايي در دهه 30 تا 50 ميلادي (1930-1950)مطالعات جالبي در زمينه فرهنگ بر اوضاع اقتصادي جوامع مختلف انجام داد.

ب: تاثيرگذاري اقتصاد بر فرهنگ

شايد بتوان مهمترين جلوه تاثيرگذاري اقتصاد بر فرهنگ را تاثيرات مثبت و منفي جهاني شدن اقتصاد بر فرهنگ هاي بومي برشمرد. ورود غول هاي چندمليتي به سرزمين هاي با فرهنگ غني و بومي، تاثيرات غيرقابل انکاري را بر عناصر شکل دهنده فرهنگ جوامع مي گذارد تاثير رستوران هاي زنجيره اي مک دونالد بر فرهنگ هاي مصرفي و الگوي غذاي خانواده ها، تاثير حضور شرکت هاي چندمليتي پوشاک و تغيير الگوي پوشش و کمرنگ شدن علاقه به پوشش هاي بومي تحت تاثير تبليغات جذاب و رسانه هاي قدرتمند، اثرگذاري محصولات رسانه اي در قالب شبکه هاي مخصوص جوانان (بهترين مثال شبکه M.T.Vامريکاست) بر الگوهاي رفتار و هنجارهاي جوانان و حتي ديگر اقشار و گروه هاي سنتي، همگي از نمونه هاي بارز تاثيرات تحولات اقتصادي بر فرهنگ هاي بومي است. رسانه به عنوان ابزار اين تاثيرگذاري، نقش مهمي را ايفا مي کند. تبليغات پرهزينه و مسحورکننده، روش هاي خلاقانه جذب مخاطب، هدف قرار دادن جوانان، تحقير فرهنگ هاي بومي در قالب برتري شهروندان جوامع پيشرفته بر شهروندان جوامع کمتر توسعه يافته (زيبايي ظاهري و هوش و ثروت بيشتر) با توليد محصولات سينمايي و غيره را مي توان نمودهاي تسلط اقتصادي فرهنگي جوامع توسعه يافته دانست. تا زماني که الگوي غذايي مردم شهري در فيليپين تغيير نکند، شعبه مک دونالد در آن شهر از نظر اقتصادي سودده نيست. غول هاي پوشاک زماني مي توانند فعاليت هاي خود را بيش از پيش تغيير دهند که خود تعيين کننده نحوه پوشش جامعه هدف باشند. ارائه مدهاي جديد و تاکيد بر مقبول افتادن اين مدها را به عنوان هنجار در قالب تبليغات رسانه اي، پوشش برحسب مد را جايگزين پوشش مبتني بر الگوهاي فرهنگي کرده اند. در اين ميان جادوي سازمان يافته تبليغات مدرن که انتخاب ها را تحت الشعاع قرار مي دهد، از اهميت اساسي برخوردار است.

اقتصاد و فرهنگ اسلامي -ايراني

 

ضرورت شتاب گرفتن رشد و توسعه اقتصادي کشور مبتني بر اجراي عدالت اجتماعي و فقرزدايي در چارچوب چشم انداز 20 ساله و سياست هاي کلي اصل 44 و همچنين اجراي برنامه چهارم توسعه و تاکيد مسوولان نظام بويژه رهبر معظم انقلاب بر ايجاد نظام مهندسي فرهنگي در جامعه اهميت رابطه اقتصاد و فرهنگ و تاثير متقابل اين دو مقوله را در زمينه اصلاح مديريت ها و ازدياد بهره وري در اقتصاد بر مبناي فرهنگ ناب اسلامي محرز مي کند. در تفکرات منتج از انقلاب اسلامي، فرهنگ به عنوان مقوله اي صرفا ذهني و جدا از ديگر شقوق زندگي بشر تلقي نمي شود. بلکه فرهنگ ظرفي است که مظروف آن تمام زواياي زندگي انسان اعم از اقتصاد و سياست را در برمي گيرد و از اين روست که رهبر کبير انقلاب، امام راحل ره فرآيند اصلاح يک مملکت را اصلاح فرهنگ آن دانسته اند و همواره تلاش وافري در جهتگيري، سياستگذاري و اجراي اين امور داشتند و بر اين اعتقاد بودند که تا فرهنگ يک مملکت اصلاح نشود و ملت ها از نظر فرهنگي به باور قلبي براي رشد و توسعه نرسند، گام بيهوده برمي دارند. بنابراين دستورات امام ره ابتدا امر به تشکيل ستاد انقلاب فرهنگي و پس از آن شوراي عالي فرهنگي دادند.

 

ماکسيم رودتسون، جامعه شناس فرانسوي معتقد است: اسلام تمام خصوصياتي را که مذهب پروتستان دارد، داراست. اسلام دين عمل است و پيروان خود را به کار و کوشش دعوت مي کند. اصالت فرد در اسلام به عنوان عضوي از جامعه اسلامي و بنده خداوند داراي اهميت است و مالکيت فردي در اين دين شريف داراي حرمت است. کسب سود و سرمايه در قالب متعارف محترم شمرده مي شود و فعاليت هاي اقتصادي در چارچوب مفهومي، با عنوان عدالت، ساختار مي يابد. برخلاف پروتستانيسم، حقوق و قوانين فردي و اجتماعي در اسلام در بدو ظهور آن به گونه اي مدون ارائه شد. فرهنگ اسلامي تمام خصوصياتي را که دربرگيرنده اقتصادي پيشرفته و توسعه يافته است، داراست. اگر 3 بعد جامعه را سياست، فرهنگ و اقتصاد بدانيم، سياست عبارت است از نظام تمايلات و گرايش ها، فرهنگ، نظام مفاهيم و علوم است و بالاخره اقتصاد و نظام عملکردها و ابزارسازي هاي عيني خواهد بود. با وقوع انقلاب اسلامي و پس از پالايش ساختارهاي سياسي گام بعدي انقلاب در جهت نيل به تمدن و فرهنگ اسلامي و مدينه فاضله اسلامي (مدينه النبي) بود که در آن انسان و شان او محفوظ باشد و در اين خصوص با ايجاد نهادها و هنجارهايي ضمن توجه به تامين رفاه و آسايش مادي افراد جامعه، ارزش هاي معنوي و ديني همچون ايثار، انفاق، گذشت و فداکاري و ديگر ارزش هاي موصوف را هرچه بيشتر تامين و ترويج کنند. چنان که مي دانيم، انسان از منظر نظام غرب و غربيون، موجودي است همواره اقتصادي که دائما در نسبت منابع و فرصت ها، سعي در بهينه کردن منافع خويش دارد. اين قضيه در ديگر ساختارها نيز مصداق دارد. از جمله ساختار آموزش و پرورش ، منابع و مناسبت هاي اجتماعي و... توليد و ارائه ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي متناسب با انقلاب جز با تحول بنيادين در عرضه مفاهيم اطلاعات و علوم محقق نخواهد شد. آثار اين تحول در جبهه فرهنگي مي تواند قدرت و پرورش ديني را در مواجهه با فرهنگ مدرن غرب به اثبات برساند و به جلوگيري از استحاله فرهنگي بينجامد.

رابطه

 

فرهنگ و توسعه

پيشرفت و توسعه، حاصل يك نگرش خاص به عالم است و بدون ايجاد اين نگرش خاص، پيشرفت و ترقي ممكن نيست و اين نگرش خاص بيانگر لزوم وجود يك (فرهنگ مناسب) براي توسعه است . بنابراين عامل فرهنگ از جايگاه ويژه اي در توسعه برخور دار است . بي توجهي و كم توجهي به آن تمام برنامه هاي توسعه را با ناكامي مواجه خواهد ساخت . بنابراين لازم است به صورت خاص رابطه فرهنگ و توسعه را كاملاً شناخته و در برنامه هاي توسعه به ان توجه كافي مبذول داشت .

رابطه فرهنگ و توسعه از دو ديدگاه قابل بررسي و حائز اهميت است : اول اينكه فرهنگ را مجموعه اي بدانيم كه در تمام عناصر عموماً مساعد يا مانع حركت توسعه اي هستند، در اين جايگاه، فرهنگ به عنوان يك مجموعه مؤثر بر فرآيند توسعه تلقي مي شود. دوم اينكه فرهنگ را به عنوان مجموعه اي كه در فرآيند توسعه، شكل گرفته و محصول توسعه تلقي مي شود، بپذيريم .

در حالت اول فرهنگ ، از عوامل مؤثر بر توسعه است و در حالت دوم نتيجه توسعه. حالت اول رابطه فرهنگ و توسعه را مي توان به (فرهنگ توسعه) تعبير نمود و حالت دوم را به (توسعه نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها









آمار سایت






برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

.